عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 18:19 :: نويسنده : ستایش
شده يه چيزي تو دلت سنگيني كنه....؟؟؟خيلي سخته ادم كسي رو نداشته باشه... نتونه اخرش برسه به يه بن بست ... مگه چند بار اشك هاي شبونش رو پاك كرده...؟! بهش محل هم نداده تا رفته گريه كنه زود تر از اون بساط گريه اش رو پهن كرده تا كم نياره ... خيلي سخته ادم خودش به تنهايي خو كنه اما دلي داشته باشه كه مدام از تنهايي بناله... خيلي سخته ادم ندونه كدوم طرفيه؟! خيلي سخته ادم احساس كنه خدا انو از بنده هايش جدا كرده ... خيلي سخته ندوني وقتي داري با خدا درددل مي كني داره به حرفات گوش مي ده يا ... پرده ي گناهات انقدر ضخيم شده كه صدات به خدا نمي رسه.... ؟! دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 18:17 :: نويسنده : ستایش
میگه به به یکی رو دوست دارم بی حد و اندازه... ولی به این فکر نمیکنه که آخه زمونه ی نامرد رو این وسط چیکار کنه؟! خداییش زمونه خیلی قدرت داره ها، کسی نمیتونه جلو خواسته ی این زمونه بایسته! خیلیا عشقشون یه طرفست! وقتی عزیز دلشون داره میره، التماسش میکنن... ولی اون... طوری خودشو میگیره انگار از دماغ فیل اقتاده... میره... وقتی عاشق دل شکسته به درد دوری عادت میکنه! وقتی بهترین روزای زندگیش که جوونیشه رو عزیز دلش ازش میگیره! میبینی دری زده شد... عشقشه، عزیز دلشه، یا هم بهتره بگیم همون ویران کننده ی زندگیشه که برگشته! ولی این شعر استاد شهریار اینجا کاربرد داره: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟! بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟! نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟! آره این عشق تموم نشده ولی دردایی رو که از دوری عشقش کشیده هم از یاد نمیره هیچ وقت! پس بهتره هیچ وقت وصالی دیگه نباشه! اگه میخواستی بیای، اگه پشیمون میدونستی میشی، پس نباید میرفتی! حالا اگه باهم باشیم، بدون که احتمال داره این دردا رو یه روز بکوبم سرت پس برو... این دو خط حرف دل این عاشقه و همون معنای شعر شهریار... موافقید؟ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : ستایش
باز هم برایت مینویسم برای تویی که طنین انداز لحظات تنهایی منی
تویی که هیچ گاه باورم نکردی همیشه برایت نوشته ام نوشته ام ودر صندوقچه قلبم مدفون کرده ام اما دیگر نه اینبارمیخواهم بنویسم و حرف هایم را به دست باد بسپارم تا مهمان دستان گرمت کند مینویسم حرف هایی که سال هاست در قلبم مانده حرف هایی که حتی با خودم هم زمزمه نکردم مبادا باد به گوشت برساند حرف هایی که که اگر باورم داشتی به راحتی از نگاهم میخواندی اما نه توهیچ گاه باورم نکردی انقدر برایت مهم نبودم که به گریه هایم بیندیشی و در جستجوی دلیل گریه هایم باشی هیچ گاه نفهمیدی دوستت دارم نفهمیدی تنها دلیل پشت کردنم به دنیا تو بودی تو بودی که شدی تمام دنیایم تو بودی که به امیدت شب ها را تاسحر بیدارنشستم وبامهتاب گریستم افسوس که نبودی تادستهایت مرهم زخم های دلتنگی ام باشد نبودی و دست های غریبه ای مرهم دلتنگی هایم شد نبودی وقلبم را به دیگری سپردم نبودی و آغوش غریبه ای پناه خستگی هایم شد حال نمیدانم چه بگویمت آنزمان که باید بودی وآغوشت تنها پناه زندگی ام میشد نبودی وحال که دلم در گرو مهر دیگری است امده ای آمده ای و داستان عشقی قدیمی را تکرار میکنی نمیدانم چه کنم مانده ام که بین طوفان عشق ونسیم زندگیم کدام یک را برگزینم همینقدر میدانم که به تو وآرامشت نیاز دارم همانگونه که او به من نیاز دارد میانم که محتاج دستانت هستم همانگونه که او محتاج دستان من است سال ها چشم انتظارت بوده ام و حال که انتظار به سرآمده است دیگری چشم انتظار من است کاش زودتر آمده بودی کاش همانموقع که به عشقت نیاز داشتم کنارم می بودی اما افسوس افسوس که چشمت به دنبال دیگری بودوآرامش نگاهت را قربانی چشمان دیگری کردی همان موقع بود که ایمان به تو رادردلم شکستم همان موقع بود که به نگاهت شک کردم و جوانه های عشقت را در دلم خشکاندم و دست های غریبه ای رادردستانم جای دادم نمیدانم چه کنم من طعم شکست را چشیده ام و غم فراق را لمس کرده ام نمیخواهم اینبار من قاتل احساسات کسی باشم که روزی مرهم دلتنگی هایم بوده است نه هرگز من او را تنها نمیگزارم. دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : ستایش
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 18:6 :: نويسنده : ستایش
به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت زیبا خطاب کند نه به خاطر جذابیتهای ظاهریت کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند کسی که مایل باشد حتی در زمانی که درساده ترین لباس هستی تورا به دنیا نشان دهد در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی و نگران توست و چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد. دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 18:5 :: نويسنده : ستایش
کاشکی گاهی وقتا...
همینه که هست...!!
همه چی درست میشه... دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 17:59 :: نويسنده : ستایش
رفتن تو نمی تونه مرگ این خاطره ها شه بذار بین ما همیشه یه نفس فاصله باشه رفتن تو نمی تونه تو رو از دلم بگیره تو به هر راهی که میری پای من سمت تو میره سهم من از تو همین بود : پای عشق تو بشینم تو چه باشی چه نباشی من همینم دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 17:46 :: نويسنده : ستایش
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 17:44 :: نويسنده : ستایش
اگه یه روز حس كردی تو یه زمان عاشق دو نفری ؛ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 17:42 :: نويسنده : ستایش
نشستم پاى مشروب گفتند بخور بگو به سلامتى اونی که دوستش داری, پیکو به لبم نزدیک کردم نخوردم,ولى گفتم به سلامتى اون که ازش جون میگیرم.گفتند نخوردى؟؟!! گفتم من سلامتى اونو تو پاکى میخوام,نه تو مستى!! دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 17:38 :: نويسنده : ستایش
اگه چشمات پرسید بگو ندیدمش ... اگه گوش هات پرسید بگو نشنیدمش ... اگه دستت لرزید بگو مال سر ماست .... اما اگه دلت لرزید به خودت دروغ نگو ! دوستش داری............دیشب تو فكرت بودم كه یه قطره اشک از چشمام جاری شد ... از اشک پرسیدم چرا اومدی ؟؟؟ گفت : موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |