سلام...
کی معنی عشقو می فهمه،ها ...
لطفاً نظر بدین اگه دوست دارین
عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 23:45 :: نويسنده : ستایش
سلام...
کی معنی عشقو می فهمه،ها ...
لطفاً نظر بدین اگه دوست دارین سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 23:29 :: نويسنده : ستایش
دلم تنگه…….. آری دلم گرفته٬ از این روزگاران بی فروغ ! از این تکرارهای ناپایان ! دلم گرفته از این همه کینه …. این همه دروغ ! از این مردمان نا مهربان و بی وفا دلم گرفته ……. دلم برای کوچه پس کوچه های مهربانی ها تنگ است ! دلم تنگ است برای کودکی ام که پاورچین پاورچین روی سنگفرش های زندگی بی دغدغه قدم می زدم ! دلم برای دلتنگی های شیرین و انتظارهای کشنده تنگ است…! نمی دانم کدامین نامهربان ٬ خواب را از دیدگانم دزدید که اینگونه در حسرت و دلتنگ خواب شیرینم سرگردانم ؟! دلم گرفته ! دلم تنگ است ! روزگار چشمانم طوفانی است و در انتظار باران های سیل آساست….. آره ! این روزا دلم بدجوری گرفته … چشمام منتظر یک بهونه است که هی بخواد بباره…. سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 23:28 :: نويسنده : ستایش
برای کلام عشق دوست داشتن را سرودم برای گذراز اندوه به لحظه های با تو بودن اندیشیدم برای دوستی مهربانی و صداقت را بخشیدم برای تنهایی همدردی ندیدم برای آشنایی به آسمان دلت پر کشیدم سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 23:26 :: نويسنده : ستایش
این روزها زیادی ساکت شده ام ، نمی دانم چرا حرفهایم، به جای گلو
از چشمهایم بیرون می آیند…!
عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا شوخی بود !
حالا تو بی تقصیری ! خدای تو هم بی تقصیر است !
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . .!
تمام این تنهایی تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » است…
دستم نمک نداشت هی میشکستیش .....دلم چی؟؟؟
بهونت واسه شکوندنهای پشت سرهم چی بود؟
سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 23:10 :: نويسنده : ستایش
به تومیگم ...میدونی می حوام
تمام عمرم تو ذهنم حقیقتی روشن بود ولی چشمم بسته بود
زندگیم رو کردم نابود وحسرتی تودلم نشسته بود
چشمم خون بستگی داره به اینکه می خوای باورکنی یانه اگر آره بشین پای حرفم بامن
شب بود وهوا بد جور سرد بود وخیابون خلوت بود وامید واسم کم بود وباخودم زدم به خیابون وفکر کردم که چرامن خودم روفدای تو کردم
درآن لحظه بود قلمی تودستم حی میفشردم حی میفشردم آن را
نگاهی کردم به جیبم دیدم کاغذی نشستم ونوشتم چیزی که تودلم بود
به تومی گم که می خوای عاشق بشی ای پسر گوش کن به حرفام حرف دل باورکن ونباش خام
یه زمانی مثل همه منم عاشق شدم باورم شد که عشقه داره دلم وتکون میده
زندگی بدونش معنی نداشت ونبودنش تباهی بود برام
بودنش برام کمال هستی بود
من به تواز خودتت نزدیکتر بودم ازمجنون مجنون ترمن بودم
عاشقت بودم دوستت داشتم ..به خداتنه تورو می خواستم من توی این دنیا
ولی تورفتی وکردی منو بدبخت قلبم شکست وامیدم ازدست رفت
تا اینکه خدا بهم نشون داد راه رو حالا من میخوام به تو بگم این رازو
پس خوب گوش کن
این دنیا لعنتی رسمش اینه خوبی میکنی وبدی دورورت رومیگیره
عاشق شدن تواین زمونه خرییته وآذاد ورهابودن بهترین نعمته
می خوای امتحان کنی جاده بازه ولی پشیمون میشی میرسی به من تازه
حرف دلم بود به خودم وحرف من به دخترای خوب
سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : ستایش
خواستم با تو باشم نخواستی ، خواستم مونس و یارت باشم نخواستی سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 22:34 :: نويسنده : ستایش
مینویسم اولین نامه بعد از جدایی با چشم گریون واست می نویسم خنده داره واسم چیزی نمونده جز یک خودکار و ورق یک نفس از عمر احساس یک عمر آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه حال احوالت چطوره کوک کوکی یا .... ولی خوب خوبی یو هنوز داری گردو میشکنی اگه می پرسی زحال روزگار من حرفی ندارم خط بک رو نقطه های زخم کهنه زخمی ندارم هنوز دستام بوی عطر دست دیگه ای رو نگرفته با خودم میگم اونی که رفته دیگه رفته .....دیگه رفته با خودم همش میگم اونی که رفته دیگه رفته دیگه رفته یادمه یکی میگفت که فرامش میشه خاطراتمون خیلی زود فراموش که نشد هیچ تازه این اول راه بود به خودم دلداری میدم دست تغدیر این چنین بود بشکنه کور بشه تغدیر که همیشه در کمین من بود درکمین من بود من که حرفی ندارم شکایتی ندارم میری برو خدا نگهدار برمنو تنها بذار من که نفرین نکردم با اینکه غصه خوردم حماقت از خودم بود رو تو حساب میکردم دلت امدو منو تنها کردی دلت امدو از من جدا شدی دلت امدو باز تو سختی باز بری با من نباشی یادت باشه تو این روز تو قولت قسم ( قرآن و خدا از همه مهمتر قسم عشقمون ) را شکستی قرار نبود بدونی بخدا سجده کردم به شکر مهربونیت به خدا گریه کردم میدونم واسه تو فرقی ندارم میدونم که حرف من دیگه رنگهی واسه تو نداره میدونم میدونم سر تو درد نیارم آخر نامه رسیده وقتشه بشه مچاله تا کسی چیزی ندیده باز خنده های الکی رو روی صورتم بیارم تا کسی ندونه تو دلم چه خبره ولی خدا که میدونه ولی خدا که میدونه سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 16:9 :: نويسنده : ستایش
با پایان سال شروع به خانه تکانی کردم ، به خانه ی دل که رسیدم محبتت را برداشتم ، نه غباری داشت و نه کهنه شده بود ، مهرت جای جای دلم خواهد ماند سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 16:6 :: نويسنده : ستایش
هفتـــــ سیــن ِ امســال را چیــده ام :
1. سالــی که بــی تـــو گذشتــــ 2. سنگدلی هایتــــ 3. سردرگمـــی هایم 4.سوسوی ِ چراغ ِ شبهــــای ِ بی تو 5. سالـــی که قرار است بی تـــو بگذرانم 6.... 7.... امســـــــال بــدون تـــو نـوروز برایـــم مفهومـی نــدارد . . . ![]() موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |