عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 17:41 :: نويسنده : ستایش
حرفامو باور کن بدجور گرفتارم هم بغض بارونم هر لحظه میبارم این بیقراریا تقصیره چشماته اینکه نمیبینی تو قلبم جاته حرفامو باور کن بی رنگ و بی نورممممممممم از حسه پروازم یه اسمون دورم این خستگیامو ای کاش که میدیدی من بی تو پژمردم اما نفهمیدی حرفامو باور کن حرفی بزن با من این حسه درگیرو با یه نگاه بشکن ابن فاصله عشق رو از یاد تو برده اسمم به دسته تو انگاری خط خورده باور کنی یا نه درگیره تقدیرم یکروز از این روزا من بی تو میمیرم
دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 17:31 :: نويسنده : ستایش
وقتی تو سختی ها و مشکلاتم یاد این جمله زیبا می افتم،
خیلی آروم می شم
و منتظر می مونم...
منتظر خدایی که بازم دستم رو بگیره و بلندم کنه... دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 17:30 :: نويسنده : ستایش
اگر کلید دری را نداری، قفلش نکن اگر کسی را دوست نداری، خردش نکن اگر دستی را گرفتی، رهایش نکن... دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 17:15 :: نويسنده : ستایش
در خواب ديدم كه با خدا مصاحبه مي كردم... خدا از من پرسيد: « دوست داري با من مصاحبه كني؟» پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشيد» خدا لبخندي زد و پاسخ داد: من سؤال كردم: « چه چيزي درآدمها شما را بيشتر متعجب مي كند؟» خدا جواب داد.... « اينكه از دوران كودكي خود خسته مي شوند و عجله دارند كه زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوي اين را دارند كه روزي بچه شوند» «اينكه سلامتي خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست مي دهند و سپس پول خود را خرج مي كنند تا سلامتي از دست رفته را دوباره باز يابند» «اينكه با نگراني به آينده فكر مي كنند و حال خود را فراموش مي كنند به گونه اي كه نه در حال و نه در آينده زندگي مي كنند» «اينكه به گونه اي زندگي مي كنند كه گويي هرگز نخواهند مرد و به گونه اي مي ميرند كه گويي هرگز نزيسته اند» دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتي به سكوت گذشت.... سپس من سؤال كردم: خدا پاسخ داد: « اينكه ياد بگيرند نمي توانند كسي را وادار كنند تا بدانها عشق بورزد. تنها كاري كه مي توانند انجام دهند اين است كه اجازه دهند خود مورد عشق ورزيدن واقع شوند» « اينكه ياد بگيرند كه خوب نيست خودشان را با ديگران مقايسه كنند» «اينكه بخشش را با تمرين بخشيدن ياد بگيرند» « اينكه رنجش خاطر عزيزانشان تنها چند لحظه زمان مي برد ولي ممكن است ساليان سال زمان لازم باشد تا اين زخمها التيام يابند» « ياد بگيرند كه فرد غني كسي نيست كه بيشترين ها را دارد بلكه كسي است كه نيازمند كمترين ها است» « اينكه ياد بگيرند كساني هستند كه آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمي دانند كه چگونه احساساتشان را بيان كنند يا نشان دهند» « اينكه ياد بگيرند دو نفر مي توانند به يك چيز نگاه كنند و آن را متفاوت ببينند» « اينكه ياد بگيرند كافي نيست همديگر را ببخشند بلكه بايد خود را نيز ببخشند»
باافتادگي خطاب به خدا گفتم: « از وقتي كه به من داديد سپاسگزارم» و افزودم: « چيز ديگري هم هست كه دوست داشته باشيد آنها بدانند؟» خدا لبخندي زد و گفت... دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 15:32 :: نويسنده : ستایش
پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه میکنی؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمی دانم عزیزم، نمی دانم...!!! پسرک نزد پدرش رفت و گفت: بابا، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ پدر تنها دلیلی که به ذهنش می رسید این بود: همه زنها گریه می کنند، بی هیچ دلیلی...!! پسرک از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند متعجب بود... که یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند، از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟ خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام، به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند، به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند، به دستانش قدرتی داده ام که حتی اگر همه کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.. به او احساسی داده ام تا بتواند با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد، حتی اگر بارها او را اذیت کنند! به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام تا در هر هنگام که خواست فرو بریزد، این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند!
زیبایی یک زن در موهایش، اندامش، یا لباسش نیست!!! زیبایی یک زن را باید در چشمانش جستجو کرد چرا که تنها راه نفوذ به قلب اوست... دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 13:28 :: نويسنده : ستایش
اسمون ابرا تو ور دار و برو
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |