عاشقانه
دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره
 
 
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 18:17 ::  نويسنده : ستایش


آدم عاشق میشه...

میگه به به یکی رو دوست دارم بی حد و اندازه...

ولی به این فکر نمیکنه که آخه زمونه ی نامرد رو این وسط چیکار کنه؟!

خداییش زمونه خیلی قدرت داره ها، کسی نمیتونه جلو خواسته ی این زمونه بایسته!

خیلیا عشقشون یه طرفست! وقتی عزیز دلشون داره میره، التماسش میکنن...

ولی اون... طوری خودشو میگیره انگار از دماغ فیل اقتاده...

میره...

وقتی عاشق دل شکسته به درد دوری عادت میکنه!

وقتی بهترین روزای زندگیش که جوونیشه رو عزیز دلش ازش میگیره!

میبینی دری زده شد...

عشقشه، عزیز دلشه، یا هم بهتره بگیم همون ویران کننده ی زندگیشه که برگشته!

ولی این شعر استاد شهریار اینجا کاربرد داره:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟! بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟!

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟!

آره این عشق تموم نشده ولی دردایی رو که از دوری عشقش کشیده هم از یاد نمیره هیچ وقت!

پس بهتره هیچ وقت وصالی دیگه نباشه!

اگه میخواستی بیای، اگه پشیمون میدونستی میشی، پس نباید میرفتی!

حالا اگه باهم باشیم، بدون که احتمال داره این دردا رو یه روز بکوبم سرت پس برو...

این دو خط حرف دل این عاشقه و همون معنای شعر شهریار...

موافقید؟



javahermarket

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه و آدرس setayesh67.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان