عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 21:29 :: نويسنده : ستایش
هر کی اومد تو زندگیم..میبردمش تا آسمون چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 21:2 :: نويسنده : ستایش
برای تو می نويسم برای نگاه زیبایت برای شيرينی عشقی که در دلم هر لحظه بیشتر شعله می کشد قلبم را از دورنگی های روزگار پاک نمودم تا عشق پاک تو را در قلبم جاودانه کنم شور زندگی و امید را با بودنت حس می کنم حس زیبای تو را داشتن بی هيچ ترسی از دوری بی هيچ ترسی از انتظار تلخ عشق برای تو می نویسم تويی که قلبم را بی هيچ بهانه از آن خود نمودی برای تويی که دوستت دارم دوستت دارم یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, :: 23:17 :: نويسنده : ستایش
هر وقت دل تنگ ميشم پشت در قلبت هي در مي زنم ، پس هر وقت قلبت ميزنه بدون دلم برات تنگ شده یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, :: 23:11 :: نويسنده : ستایش
اگر رفتم تو یادم کن ... اگر مردم تو خاکم کن ... اگر ماندم به مهر خود شادم کن. یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, :: 23:9 :: نويسنده : ستایش
غرورت را به خاطر دل کسی بشکن ... ولی هیچ وقت دل کسی را که دوستش داری به خاطر غرورت نشکن جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 18:18 :: نويسنده : ستایش
وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوستت داره وقتي نااميد شدي به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي وقتي پر از سکوت شدي به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه وقتي دلت خواست از غصه بشکنه به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 18:16 :: نويسنده : ستایش
وقتي خدا بهت ميگه " باشه" چيزي رو که مي خواي بهت ميده.. .وقتي ميگه "صبر کن" يعني چيزه بهتري بهت ميده . . وقتي ميگه " نه ! " داره بهترينو برات آماده ميکنه جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 17:44 :: نويسنده : ستایش
احساس خوبيه وقتي يه نفر دلتنگت ميشه...! احساس بهتريه وقتي يه نفر عاشقت ميشه...! اما بهترين احساس اينه كه بدوني يه نفر هيچوقت فراموشت نميكنه جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 17:37 :: نويسنده : ستایش
قلم برداشتم تا عشق و دنيا را معنا كنم عشق و دنيايي كه هر لحظه اش خاطره ايست به هر طرف نگريستم غمي ديدم به هر جهت نگاه كردم غصه اي بود به بزرگي صخره ! دنيا بود ، غم بود ، عشق بود ، من بودم و قلم قلم مي گريست و من اشك مي ريختم قلم ناله مي كرد و من فرياد مي زدم چه مي توان كرد ؟ قسم خوردم كه دنيا و غمهايش را فراموش كنم ولي نمي شد دلم مي خواست قلم را بشكنم تا ديگر ننويسد تا ديگر از سياهي قلم اثري نماند ، اما نتوانستم چون قلم مرا شكست و اشكهايم را جاري كرد باز سكوت كردم باز هم با قلم ، غم عشق و زندگي را نوشتم باز در سكوت تاريك خود ، اشك ريختم ! و در تاريكي شبهاي بي ستاره ي قلبم ، جان دادمجمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 17:35 :: نويسنده : ستایش
امروز صفحه ي خالي زندگي ام پر شده بود ديگر از هيچ كس نمي ترسيدم گفتني ها را حرف زدم كودكي ها رو مرور كردم و زمان فراموش شد كنار مهرباني تو مهرباني من هيچ بود همه چيز ارام بود حتي نفس هاي من و تو ... حتي دل ها هم قدرت اين يكي شدن را نداشتن من حس مي كردم با تو و كنار تو هستم نه هزاران كيلومتر دور از تو امروز باز هم دلتنگي را تجربه كردم خيلي وقت بود حس دل تنگ شدن نداشتم زيرا هميشه دل تنگ بودم امروز خنده هايم بلند بود و قلبم پر از شادي انگار نه انگار رختخوابم خيس از اشك بود كاش مي شد هر لحظه با تو بود و با تو خنديد كاش زندگي دو صفحه داشت صفحه ي اول تو صفحه ي دوم من وهيچ كس خلوت صفحه ها را به هم نمي ريخت وكيبورد هم كار دل را مي كرد كاش زندگي فقط همين بود فقط همين كاش مي شد حرف ها رو شست تا صادق مي شدن كاش مي شد اعتماد را تزريق كرد تا هركس را دوست داري اعتمادش را جلب كني كاش مي شد فاصله را از بين برد تا يك شهر به يك قدم تبديل مي شد اما سخت تر از اين ها گفتن دوباره دوستت دارم است و باور اين كه كسي دوستت دارد كاش مي شد همه چيز را باور كرد حتي خيال هاي پوچ كودكانه را ... اما كاش مي شد هيچ چيز خيال نبود كاش مي شد همه چيز را به واقعيت نزديك كرد كاش همه چيز حقيقت داشت حتي يك عشق مجازي موضوعات آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||
|